آیا همه استارت آپ ها تبدیل به scale-up می شوند؟ یک کسب و کار برای تبدیل شدن به یک شرکت بزرگ چه شرایطی باید داشته باشد؟ آیا یک شرکت فناوری لزوماً یک استارت آپ است یا یک شرکت مقیاس پذیر؟
واژگان نوآوری و شرکت هایی که آن را تجسم می کنند پیچیده است و سوء استفاده از زبان می تواند به راحتی رخ دهد. در اینجا چند تعریف برای روشن تر شدن همه چیز وجود دارد.
چه چیزی یک شرکت جوان را به یک استارتاپ تبدیل می کند؟
دنیای استارت آپ ها با سهم نسبتاً زیادی از تصورات غلط احاطه شده است. وقتی به «استارتآپ» فکر میکنیم، ممکن است گروهی از هزارهها را در حال چت کردن برنامهها در اطراف یک میز فوتبال، با شلوار جین تنگ و کفشهای ورزشی سفید تصور کنیم. در حالی که این با سناریوی استاندارد فاصله دارد، اما همیشه کمی حقیقت در این گونه کلیشه ها وجود دارد. در واقع، یک “فرهنگ استارت آپی” و محیطی خاص برای این شرکت های در حال رشد وجود دارد. این اغلب مستلزم یک سازمان مسطح و دستورالعمل های غیر رسمی تر در محل کار است. با این حال، یک شرکت تازه تاسیس لزوماً یک استارت آپ نیست.
اصطلاح استارت آپ به شرکت هایی اختصاص دارد که نوآور هستند یا از فناوری های جدید استفاده می کنند. برخلاف یک SME معمولی، یک استارتاپ باید فرآیندهای خود را اختراع کند و مدل کسب و کار خود را تعریف کند. به آنچه از قبل وجود دارد یا اینکه چگونه کارها به طور سنتی انجام می شود، نمی چسبد. این چالش برای یک استارت آپ است: پیدا کردن مدل کسب و کار خود، موفقیت در تثبیت آن و رشد سریع (اغلب سودآوری کوتاه مدت را قربانی می کند
ساختاری که برای ایجاد یک محصول یا خدمات جدید در شرایط عدم اطمینان شدید طراحی شده است. ” اغلب، یک استارتآپ بهدنبال این است که خود را در بخشهایی از بازار قرار دهد که از خدمات کمتری برخوردار هستند. باید تعادل مناسبی بین اهداف خاص و توانایی استقرار پیشنهاد خود در مقیاس بزرگ ایجاد کند. در نهایت، استارتاپ بودن یک وضعیت موقتی است. شرکت های نوآور جوان قرار نیست برای همیشه استارت آپ باقی بمانند. آنها پس از رسیدن به مرحله خاصی از بلوغ به مقیاس های بزرگ تبدیل می شوند. همانطور که گفته شد، سن ثابتی برای توقف استارتاپ وجود ندارد. اگر فقط بحث بلوغ است،
یک استارتاپ برای تبدیل شدن به یک scale-up باید چه معیارهایی را رعایت کند؟
چگونه یک شرکت به یک شرکت بزرگ تبدیل می شود؟ همانطور که از این اصطلاح پیداست، scale-up به استارتآپی گفته میشود که رشد کرده و مقیاس خود را تغییر داده است. برای رفتن به مرحله بعدی، استارتاپ باید در تثبیت مدل کسب و کار خود و صنعتی کردن پیشنهاد خود موفق شده باشد. بنابراین قابلیت خود را ثابت کرده است. برای واجد شرایط شدن به عنوان یک مقیاس بالا، باید معیارهای خاصی را که به یک هنجار تبدیل شده اند، برآورده کند. اولین مورد از این موارد به رشد سالانه مربوط می شود. یک مقیاس بالا باید رشد تیمی بیش از 20٪ در سال را با حداقل 10 کارمند با قراردادهای دائمی ثبت کند. از نظر گردش مالی، انتظار میرود که افزایش بین 1 تا 3 میلیون دلار درآمد داشته باشد. همچنین باید حداقل 1 میلیون دلار جمع آوری کرده باشد. هنگامی که به این نقاط عطف رسید، دیگر در مرحله راه اندازی یا در وضعیت عدم اطمینان شدید، همانطور که توسط اریک ریس توصیف شده است، نیست
. به زبان ساده، افزایش مقیاس چیزی جز یک استارت آپ موفق نیست و از آنجایی که برای همیشه یک استارتاپ باقی نخواهد ماند، چشم انداز یک شرکت جوان محدود است. به سه شرایط زیر:
- با ورشکسته میشود
- یا با یک گروه بزرگ ادغام میشود و افزایش مقیاس میدهد
- یا افزایش مقیاس میدهد و بزرگ میشود
به طور کلی هدف شرکت ها از افزایش مقیاس، ادامه توسعه و گسترش بازار خود، به ویژه با داشتن جاهطلبیهای قوی بینالمللی است
Shift Technology یکی از نمونههای استارتآپ فرانسوی است که توسط Early Metrics رتبهبندی شده است افزایش مقیاس داده که تبدیل به یک شرکت بزرگ شده است. در واقع، در حال حاضر در آمریکای شمالی و آسیای جنوب شرقی فعال است.
تکشاخ کسبوکار، دستهای جدا برای خودش
همانطور که از نامش پیداست، اسب شاخدار موجودی کمیاب و حتی افسانه ای است. در علم اقتصاد، این اصطلاح به یک شرکت غیر بورسی با ارزش بیش از 1 میلیارد دلار اشاره دارد. آیلین لی این اصطلاح را در سال 2013 ابداع کرد. سرمایه گذار خطرپذیر به دنبال راهی برای توصیف 0.1٪ از شرکت هایی با ارزش بیش از 1 میلیارد دلار بود که صندوق های سرمایه گذاری خطرپذیر در آنها سرمایه گذاری می کنند. تامین مالی از طریق جذب سرمایه بر سودآوری. امروز غیرممکن است که این تک شاخ ها را از دست بدهید. نام آنها اکنون آشنا است و استفاده از خدمات آنها گسترده است: Netflix، Blablacar، Dataiku (رده بندی توسط Early Metrics)، Deliveroo و غیره. به طور خلاصه، یک اسب شاخدار باید یک scale-up بوده باشد، که خود در ابتدا باید یک استارتاپ باشد. با این حال، هنوز دور شدن از نام استارتاپ دشوار است، کلمه ای که هنوز مملو از مفاهیمی مانند پویایی اقتصادی و روحیه کارآفرینی است.
آیا شرکت های فناوری می توانند به عنوان استارت آپ واجد شرایط باشند؟ علیرغم رشد آنها، ما هنوز هم تمایل داریم به توییتر، Airbnb یا Blablacar به عنوان استارت آپ فکر کنیم. اما آیا آنها ویژگی استارت آپی را در فعالیت های خود حفظ کرده اند؟ این شرکتهای فناوری فقط از نظر روحی استارتآپ هستند، زیرا بیش از 10 کارمند را استخدام میکنند و به وضوح قابلیت مدل کسبوکار خود را ثابت کردهاند. با این وجود، آنها اهداف رشد بلندپروازانه خود را حفظ می کنند، حتی اگر به معنای ایجاد درآمد به اندازه ضرر باشد. آنها به سرعت شغل ایجاد می کنند و تصویر خود را به عنوان پیشگام حفظ می کنند. آنچه باقی می ماند نیز اشتهای آنها برای توسعه فناوری ها یا یافتن موارد استفاده نوآورانه برای آنهاست. بدیهی است که ادعای یک شرکت فناوری در انحصار استارت آپ ها نیست. گروههای شرکتی نیز بر ویژگیهای فنی یا فناوری پیشرفته خود تأکید میکنند. با این حال، حتی اگر تعریف ثابتی وجود نداشته باشد، معیارهای خاصی وجود دارد که تشخیص یک شرکت فناوری را ممکن میسازد: یک تجارت اصلی علمی (کاربردها، علوم دقیق و غیره) یک مدل و/یا پیشنهاد مقیاس پذیر درآمد حاصل از فروش فناوری یک فناوری اختصاصی و محافظت شده
امروزه میتوان گفت که همه شرکتهای فناوری در زمان ایجاد خود، استارتآپ هستند. با این حال، همیشه برعکس این موضوع صادق نیست، همه استارت آپ ها شرکت های فناوری نیستند. در حالی که استارت آپ ها نوآور هستند، همیشه فناوری خود را ثبت اختراع یا توسعه نمی دهند. نوآوری آنها می تواند جای دیگری باشد، مانند رویکرد بازاریابی یا فرآیندهای توسعه آنها.
نوشته شده توسط جولی دوربان – 20 آوریل 2021